سفیـــر کربلا ؛ حضرت مسلم بن عقیل
شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ
پای نامه "صد و چهل هزار" امضا بود .
نوشته بود : " بشتاب ، ما چشم به راه تو هستیم! "
نوشته بود : "برای آمدنت آماده ایم. و دیگر با والیان شهر نماز نمیخوانیم. "
نوشته بود : "میوه ها رسیده و باغ ها سبز شده . منتظرت هستیم. "
نامه در دست هایش ...
وسط بیابان روبروی سپاهی که راهش را بسته بودند ایستاد :
"کسی را کشته ام خونش را بخواهید؟ مالی را برده ام؟ کسی را زخمی کرده ام؟"
بی دلیل هلهله کردند!
گفت : " مردم کوفه مرا دعوت کرده اند. این نامه ها... "
صدا های بی معنی و نا مفهوم در آوردند تا صدایش نرسد .
جلوتر آمد تا صورت هایشان را ببیند و ناگهان ساکت شد!
"شبث ابن ربعی؟ حجار ابن اجبر؟ قیس ابن اشعث ؟؟..."
- ۹۵/۰۷/۱۰