این که یارانت این همه برایم خواستنی هستند ،
از آن روست که توی لشکر تو ،کسی خاکستری نیست!
کسی وسط نیست.تکلیف همه با خودشان معلوم است.
کسی مبهم نیست. تردید ندارد.
در رفت و آمد نیست.
و این را وسط معرکه ثابت کرده ؛ نه با حرف !
نه با شعار و ادعا...
مرحوم دهخدا گفته ، در تداول عامه ، "راست و حسینی " یعنی
حرف راست و واضح. بی ابهام ، بی پرده ، بی تردید!
چیزی که ماها خیلی وقت ها بلدش نیستیم.
یا چون میدانیم سخت است ، وقت های عمل ، از آن فرار میکنیم.
"راست و حسینی" بودن سخت است...
وسط نماندن آسان نیست!
دل یک دله کردن ، آن هم توی کشاکش معرکه های
سخت ، کار هرکسی نیست...
برای همین است که وقتی قصه ی "حرّ" را میخوانیم،
همان لحظه ها که دارد از خاکستری بودن رها
میکند خودش را
و می آید سمت سپیدی؛
سمت شما ،
دلمان اوج میگیرد...
یا وقتی میخوانیم "زهیر بن قین" ، با یک تشر ، دلش را یک دله میکند و
پرده های خاکستری را کنار میزند ، چشم هایمان لبریز میشود.
چون میفهمیم شان، چون میدانیم آدم دیگر خاکستری نباشد،
تکلیفش با خودش معلوم باشد، دلش را یک دله کرده باشد،
چقدر معرکه و رویایی و خواستنی میشود.